Page 10 - مجموعه نمایشنامه‌های رضوی4-روز برمي آيد
P. 10

‫روزبرم ‌یآید‬  ‫‪8‬‬

                                              ‫نخست‬

                                                  ‫پنج ‏هیکابوس‬
‫[تلألــؤ آبــی امــواج بــر کــف صحنــه م ‌یریــزد‪ .‬صــدای‬
‫دسـتگا‏ههای پزشـکی بـه جـای صـدای امـواج ایـن آب شـنیده‬
‫م ‌یشــود‪ .‬نــور آهســته م ‌یآیــد‪ .‬ســیما روی یــک صندلــی‬
‫نشسـته و سـرش را بـه دیـواری تکیـه داده اسـت‪ .‬دقایقی اسـت‬

                          ‫کـه از خسـتگی خوابـش بـرده‪.‬‬
‫کنـار او «بهمـن» پسـرش روی یـک تخت بیمارسـتانی‪ ،‬ماسـک‬
‫اکسـیژنی بـه دهـان دارد‪ .‬خـواب اسـت و گاهـی در خـواب نالـه‬
‫م ‌یکنـد‪ .‬لحظاتـی بـه همیـن منـوال سـپری م ‌یشـود‪ .‬کمـی‬

                        ‫بعدتـر «یحیـا» وارد اتـاق م ‌یشـود‪.‬‬
‫آهسـته بـه سـمت تخـت بهمـن قـدم برمـ ‌یدارد‪ .‬دسـتش را‬
‫روی پیشـانی بهمـن م ‌یگـذارد و زیـر لـب دعایـی م ‌یخوانـد‪.‬‬
‫ســیما در خــواب زمزمــ ‏های هذیانــی دارد‪ .‬یحیــا بــه ســمتش‬

                ‫مــ ‌یرود و بــا احتیــاط صدایــش م ‌یکنــد‪].‬‬
   5   6   7   8   9   10   11   12   13   14   15