Page 10 - مجموعه نمایشنامه‌های رضوی5-سردار
P. 10

‫‪ 8‬سردار‬

‫صحن ‌ه اول‬

‫[تاریکی‪ ،‬صدای بیب اکو کاردیو گرافی]‬                               ‫	‬

‫صدای سردار‪:‬شصت‪ ،‬پنجاه و نه‪ ،‬پنجاه و هشت‪ ،‬پنجاه وهفت‪ ...‬بیب‪ ،‬بیب‪،‬‬

‫بیب‪ ...‬دارم عادت م ‌یکنم کامران‪ ،‬بوق انتظار‪ ،‬بوق رفتن‪ ،‬بوق‬

‫ماندن‪ ،‬بوق تلفن‪ ،‬کامران بردار او ‌نگوشی رو‪ ،‬بیا پشت خط‪ ،‬جواب‬

‫اون بچ ‌هها رو بده‪ ،‬التماست م ‌یکنم‪ ...،‬چهل و پنج‪ ،‬چهل و چهار‪،‬‬

‫چه ‌لثانیه دیگه مونده‪ ،‬تو تو اتاق عملی‪ ،‬پیجت م ‌یکنن‪ ،‬هول‬

‫م ‌یکنی‪ ،‬م ‌یدویی‪ ،‬نامردی اگه این بارخودت نیای کمکم‪ ...‬بوق‪،‬‬

‫بوق‪ ...‬یا غریب الغربا! آقا! من کل اون بیابون رو گشتم‪ ،‬وجب‬

‫به وجب‪ ...‬تک ‌ههای استخوان کتف‪ ،‬جمجم ‌ههای سوراخ شده‪،‬‬

‫قمقمه‪ ،‬پلا ‌کهای زن ‌گزده‪ ،‬عک ‌سهای خونوادگی با لک ‌ههای‬

‫خون‪ ...‬یوسف داد زد‪ :‬پیداشون کردم سردار!‪ ...‬اما اونا نبودن‪ ،‬حالا‬

‫تنها چار‌هام اینه که تو بخوابی‌کامران! بخوابی و بیای پشت خط‪،‬‬

‫مسیر اون بچ ‌هها رو بهشو ‌ن بگی‌و من بدون ‌م کجا اسیر خاک‬

‫شدن بیافتم دنبالشون‪ ...‬سی‪ ،‬بیست و نه‪ ،‬بیست و هشت‪ ...،‬مشهد‬
   5   6   7   8   9   10   11   12   13   14   15